حکایت در مورد شهرستان فریمان

حکایت کهن در مورد شهرستان فریمان


هنگامی که نادر در فریمان اردو زده بود شخصی نزد حاکم مشهد می رود و می گوید یکی از فراشان حکومتی سه قران از من به گرفت اگر به شکایتم رسیدگی نکنی به نادر شکایت خواهم کرد.حاکم از این تهدید متغیتر می شود و از روی استهزاء به شاکی می گوید اگر برروی نادر را پشت خود سوار کرده از هرات به اینجا بیاوری پول تو را می دهم.

شاکی با سرعت به راه می افتد،در اردوی فریمان به حضور نادر می رسد جریان را به عرض می رساند،او خشمناک شده با شاکی به مقر حکومتی می رسد،اسب را به کسی می دهد در چند متری به پشت شاکی سوار می شود،همین که حاکم نادر و شاکی را با آن وضع می بیند از ترس سکته کرده فوت می نماید.به شاکی چند برابر وجه او را می دهند و مراجعت می نماید.

<پایان>

 

_شعر در مورد فریمان

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.