Ali Reza
حکایت کهن در مورد شهرستان فریمان
هنگامی که نادر در فریمان اردو زده بود شخصی نزد حاکم مشهد می رود و می گوید یکی از فراشان حکومتی سه قران از من به گرفت اگر به شکایتم رسیدگی نکنی به نادر شکایت خواهم کرد.حاکم از این تهدید متغیتر می شود و از روی استهزاء به شاکی می گوید اگر برروی نادر را پشت خود سوار کرده از هرات به اینجا بیاوری پول تو را می دهم.
شاکی با سرعت به راه می افتد،در اردوی فریمان به حضور نادر می رسد جریان را به عرض می رساند،او خشمناک شده با شاکی به مقر حکومتی می رسد،اسب را به کسی می دهد در چند متری به پشت شاکی سوار می شود،همین که حاکم نادر و شاکی را با آن وضع می بیند از ترس سکته کرده فوت می نماید.به شاکی چند برابر وجه او را می دهند و مراجعت می نماید.
<پایان>
[برو به فرم ارسال نظر]